مهرسا جون نفس من و محسنمهرسا جون نفس من و محسن، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

خاطرات مهرسا

واکسن 2ماهگی

امروز شنبه ٢٣فروردین ٩٣ صبح زود مهرسا خانم بیدار کردم که کاراش بکنم ببرم برای واکسن ... قطره استامینوفن دادم تا گلم کمتر درد بکشه.. دخملم کلی خندید من ازش عکس گرفتم بعد اینکه لباسش تنش کردم  همراه بابایی رفتم خانه بهداشت تو راه دخملی خوابید ....رسیدم خانه بهداشت  تازه یادم افتاد شناسنامه دخملی نیاوردم رفتم خونه شناسنامه ات آوردم گلم رو گذاشتم روتخت خانم دکتر ٢تا واکسن بهش زد که جیغ دخملی رفت هوا که بعدش ساکت شد..  برای اینکه قد و وزنش بگیرم رفتم براش پرونده تشکیل دادم که وزن دخملی ٥ کیلو شده قد٥٦... فدات بشم کلی بزرگ شدی... مهرسا قبل از رفتن به مرکز درمانی   ...
23 فروردين 1393

نوروز93 با مهرسا

دختر قشنگ م عیدت مبارک   انشااله تموووووووووووووم عیدهای عمرت پر از سلامتی و شادی باشه. امسال یه حس دیگه ای داشتم موقع تحویل سال، امسال یه فرشته کوچولو به جمع دو نفره ی من و محسن جونم اضافه شده، فرشته ای که شده تمام زندگیمون. عزیزم امسال برای تحویل سال خونه ی دایی مامان جونت بودیم. کنار سفره هفت سین برای همه دعا کردم اما برای تو، برای تمام عمرت دعا کردم برای سعادت و خوشبختی و عاقبت بخیریت برای راهی که در پیش داری دعا کردم. دخترم اولین عیدت مبارک.   ...
1 فروردين 1393
1